جدول جو
جدول جو

معنی تل برمی - جستجوی لغت در جدول جو

تل برمی(تَ بَ)
دهی است از دهستان شهریاری که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است. دشتی است گرمسیر و 130 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لِ بَ مَ)
برامکه. خانوادۀ جلیل و کریم ایرانی که در آغازعصر عباسی متصدی کارهای مهم دولت شده و درجات و منصبهای عالی از امارت و وزارت یافته اند. نسبت این خانواده به برمک نام است که گویند در بلخ میزیسته و ریاست بتکدۀ نوبهار و حکومت بلخ داشته و در اواخر عصر اموی اسلام آورده است، و برخی گفته اند که برمک لقب کلیۀرؤسای بتکدۀ نوبهار بوده و آخرین برمک که خاندان برامکه بدو منسوب است نامش جعفر بوده است. مشاهیر این خانواده خالد بن برمک (163 یا 166 ه. ق.) و پسرش یحیی بن خالد (متوفی 190) و دو پسر یحیی، فضل متولد 147 و متوفی 193 و جعفر متولد 149 و متوفی 187 که همگی بجود و کرم و علم و ادب و انواع مکارم و فضائل اخلاق معروف و موصوف بوده اند. خالد از امرای سپاه ابومسلم خراسانی بود که پس از زوال ملک بنی امیه بخدمت ابوالعباس سفاح پیوست و سمت وزارت یافت. یحیی بن خالد که مربی و حامی هارون الرشید بود در زمان هارون قدرت و نفوذی عظیم داشت و استقرار و عظمت دولت عباسی در آغاز امر نتیجۀ حسن تدبیر و لطف سیاست وی و دو پسرش فضل و جعفر بوده است. هارون الرشید بر شوکت و عظمت این خانواده رشک برد و در سال 187 بشرحی که مشهور است آن خانوادۀ نبیل را قلع و قمع کرد. و ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن جوزی متوفی 597 ه. ق. را در شرح حال این خاندان تاریخی مستقل بوده است به نام اخبارالبرامکه
لغت نامه دهخدا
(تُ خَ)
دهی از دهستان زیرراه است که در بخش برازجان شهرستان بوشهر واقع است و 145 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(تَ مِ)
دهی از دهستان باوی که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
دهی از دهستان بویراحمد سردسیر است که در بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(باغبانی) گیاهانی را گویند که بواسطه زیبایی برگ یا رنگین بودن برگها بمنظور تزیین در باغها و اطاقها نگهداری میشوند. مهمترین گیاهان گل برگی عبارتند از نخل بادبزنی شویدی (شبتی) بگونیا سرخس سرو موز و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
گرمای شدید ظهر تابستان
فرهنگ گویش مازندرانی
زبان داری
فرهنگ گویش مازندرانی